hamsaz

هنر,احساس,شعر,موسیقی,زبان,متن.جهانی به جنس انسانیت.


نظامی

جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی ،شاعر ایرانی تبار و پارسی گوی  در(حدود) سال 537 هجری قمری مصادف با قرن 12 میلادی در شهر گنجه واقع در جمهوری آذربایجان کنونی متولد شد.

نظامی همه عمر خود را درگنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان به سی فرسنگی گنجه رفت .نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد.اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.

نظامی گرچه شاعری داستان‌سراست و بیشتر به داستان‌های عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه»ها پرداخته‌است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشه‌ور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصه‌ها و هوسنامه‌هایش نکاتی عمیق نهفته‌است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنوی‌هایش خواسته‌است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:

هر چه در نظم او ز نیک و بد است   همه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانه   خانهٔ گنج شد نه افسانه

 

 نظامی از لحاظ سبک و سخنوری از فخرالدین اسعد گرگانی بهره برده‌است و پاره ای از داستانهایش نیز بر گرفته از شاهنامه فردوسی می باشد. وی از فنون حکمت و علوم عقلی و نقلی و طب و ریاضی و موسیقی بهره‌ای کامل داشته و از علمای فلسفه و حکمت به شمار می‌آمده است.

از جمله آثار نظامی می توان به :مخزن الاسرار در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت،خسرو و شیرین،لیلی و مجنون،هفت پیکر(که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)در سرگذشت بهرام گور،و اسکندرنامه اشاره کرد.

نظامی در فاصلهٔ سال‌های 602 تا 612 درگنجه  درگذشت(به قولی در سال 608) و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است.

»»»»»»»»»»»

بسم‌الله الرحمن الرحیم   هست کلید در گنج حکیم
فاتحه فکرت و ختم سخن   نام خدایست بر او ختم کن
پیش وجود همه آیندگان   بیش بقای همه پایندگان
سابقه سالار جهان قدم   مرسله پیوند گلوی قلم
پرده گشای فلک پرده‌دار   پردگی پرده شناسان کار
مبدع هر چشمه که جودیش هست   مخترع هر چه وجودیش هست
لعل طراز کمر آفتاب   حله گر خاک و حلی بند آب
پرورش‌آموز درون پروران   روز برآرنده روزی خوران
مهره کش رشته باریک عقل   روشنی دیده تاریک عقل
داغ نه ناصیه داران پاک   تاج ده تخت نشینان خاک
خام کن پخته تدبیرها   عذر پذیرنده تقصیرها
شحنه غوغای هراسندگان   چشمه تدبیر شناسندگان
اول و آخر بوجود و صفات   هست کن و نیست کن کاینات
با جبروتش که دو عالم کمست   اول ما آخر ما یکدمست
کیست درین دیر گه دیر پای   کو لمن الملک زند جز خدای


 منابع:تخلص از ویکی پدیا،جاسجو و سایت گنجور

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف,نظامی,گنج,هوس,افسانه,هوسنامه,گنجوی,شهر,اشعار نظامی,مخزن الاسرار ,لیلی و مجنون,هفت پیکر,ویکی پدیا,wiki pedia,گنجه,اسکندر نامه,خداوند,ایرانی,پارسی,, | موضوع: <-PostCategory-> |

حکیم ابوالقاسم فردوسی

 حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بزرگترین شاعر پارسی گویِ ایران در سال 319 شمسی(329 هجری قمری -940 میلادی )در در یکی از توابع توس (طبران و به گفته ی برخی پاژ )واقع در خراسان چشم به جهان گشود.

بر اساس اشاراتی که فردوسی در اشعارش کرده وی دهقان زاده بوده است. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد.

هم‌چنین از شاهنامه این گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی  و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی  آشنا بوده‌است. آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونه ای جنبش نوزایی بود که شاعران و نویسندگان بسیاری در طول دو قرن سوم و چهارم با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را در مقابل زبان عربی پایدار نگاه داشتند و فردوسی با الهام گرفتن از این جریان پا به این ورطه نهاد.

دوران کودکی فردوسی در زمان شاهان ادب دوست پارسی،سامانیان سپری شد.

 

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهاده‌اند.

شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت . سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره می‌گوید:

بسی رنج بردم درین سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی می‌باشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال 370 هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال384 هجری (برابر با372 خورشیدی) با این بیت‌ها به انجام رساند:

سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد   به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار   به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید.

تنها سروده‌ای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامه‌است فردوسی سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. که  با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي  تلاش بسياري كرد تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. وی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند.

پس از رویکار آمدن حکومت غزنویان فردوسی  با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد دانست، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.

وی در حدود سال 397 شمسی  در توس جان به جان آفرین سپرد.

»»»»»»

از آغاز باید که دانی درست   سر مایه​ی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید   بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایه​ی گوهران این چهار   برآورده بی​رنج و بی​روزگار
یکی آتشی برشده تابناک   میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید   ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود   ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند   ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته   ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو   شگفتی نماینده​ی نوبه​نو
ابرده و دو هفت شد کدخدای   گرفتند هر یک سزاوار جای
در بخشش و دادن آمد پدید   ببخشید دانا چنان چون سزید
فلکها یک اندر دگر بسته شد   بجنبید چون کار پیوسته شد
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ   زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه آبها بر دمید   سر رستنی سوی بالا کشید
زمین را بلندی نبد جایگاه   یکی مرکزی تیره بود و سیاه

منابع:rahpoo.com(مريم فودازی).jasjoo.com و با تخلص از ویکی پدیا

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:حکیم ابوالقاسم فردوسی,حکیم, ابوالقاسم, فردوسی,افسانه,شاهنامه,پهلوی,پارسی,توس,خراسان,کهن,چشم,سده,چهارم,پنجم,سامانیان,سامانی,غزنویان,غزنوی,سپندارمذ,یزد گرد,خلیفه, | موضوع: <-PostCategory-> |