حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بزرگترین شاعر پارسی گویِ ایران در سال 319 شمسی(329 هجری قمری -940 میلادی )در در یکی از توابع توس (طبران و به گفته ی برخی پاژ )واقع در خراسان چشم به جهان گشود.
بر اساس اشاراتی که فردوسی در اشعارش کرده وی دهقان زاده بوده است. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست.دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد.
همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست. آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونه ای جنبش نوزایی بود که شاعران و نویسندگان بسیاری در طول دو قرن سوم و چهارم با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را در مقابل زبان عربی پایدار نگاه داشتند و فردوسی با الهام گرفتن از این جریان پا به این ورطه نهاد.
دوران کودکی فردوسی در زمان شاهان ادب دوست پارسی،سامانیان سپری شد.
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهادهاند.
شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاههزار بیت . سرایش آن حدود سیسال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره میگوید:
بسی رنج بردم درین سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی
شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال 370 هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال384 هجری (برابر با372 خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد |
|
به ماه سفندارمذ روز ارد |
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار |
|
به نام جهان داور کردگار |
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید.
تنها سرودهای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامهاست فردوسی سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. که با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي تلاش بسياري كرد تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. وی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند.
پس از رویکار آمدن حکومت غزنویان فردوسی با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد دانست، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.
وی در حدود سال 397 شمسی در توس جان به جان آفرین سپرد.
»»»»»»
از آغاز باید که دانی درست |
|
سر مایهی گوهران از نخست |
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید |
|
بدان تا توانایی آرد پدید |
سرمایهی گوهران این چهار |
|
برآورده بیرنج و بیروزگار |
یکی آتشی برشده تابناک |
|
میان آب و باد از بر تیره خاک |
نخستین که آتش به جنبش دمید |
|
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید |
وزان پس ز آرام سردی نمود |
|
ز سردی همان باز تری فزود |
چو این چار گوهر به جای آمدند |
|
ز بهر سپنجی سرای آمدند |
گهرها یک اندر دگر ساخته |
|
ز هرگونه گردن برافراخته |
پدید آمد این گنبد تیزرو |
|
شگفتی نمایندهی نوبهنو |
ابرده و دو هفت شد کدخدای |
|
گرفتند هر یک سزاوار جای |
در بخشش و دادن آمد پدید |
|
ببخشید دانا چنان چون سزید |
فلکها یک اندر دگر بسته شد |
|
بجنبید چون کار پیوسته شد |
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ |
|
زمین شد به کردار روشن چراغ |
ببالید کوه آبها بر دمید |
|
سر رستنی سوی بالا کشید |
زمین را بلندی نبد جایگاه |
|
یکی مرکزی تیره بود و سیاه |
منابع:rahpoo.com(مريم فودازی).jasjoo.com و با تخلص از ویکی پدیا
|