تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان همسازو آدرس hamsaz.LXB.irلینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی در سال ۸۱۷ هجری قمری(24 آبان 793 شمسی) در خرگرد جام از توابع خراسان متولد شد. وی به خاتمالشعرا، ابوالبرکات و دشتی ملقب بوده است .جامی علاوه بر شعر سرودن ،ادیب،صوفی و موسیقی دان نیز بود.
وی در سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آن دیار سُکنا گزید، سپس وارد مدرسه نظامیه هرات شد و در آنجا به کسب علم و ادب پرداخت.جامی قسمت عمده حیاتش را نیز در همان جاسپری کرد و از آن زمان به جامی شهرت یافت.
وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جامی ذکر کردهاست.
جامی علوم متداول زمان خود را همچون صرف ونحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات ، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر را به خوبی آموخت.در این دوره بود که جامی با تصوف آشنا و مجذوب آن شد به طوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی در آمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه دانش دوست تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.
جامی به افتادگی و گشادهرویی معروف بود و با اینکه زندگیای بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمیگفت با این وجود شاهان و امیران همواره به او ارادت میورزیدند و خود را مرید او میدانستند.
از جامی بیش از چهل اثر و تألیف سودمند و گرانبها به نثر همچون:بهارستان،رساله وحدت وجود،شرح مثنوی،نفحات الاُنس و منشآت به جا مانده وی دیوان خود را به بخشی سه گانه که به نظم(شعر) و به تقلید از امیر خسرو دهلوی با عنوان های فاتحة الشباب (دوران جوانی) واسطة العقد(اواسط زندگی) و خاتمة الحیات (اواخر حیات) تقسیم بندی کرد ، معروفترین اثر او هفت مثنوی به نام “هفت اورنگ” است.
جامی سرانجام در سن 81 سالگی در۱۷ محرم ۸۹۸ ه ق( 27 آبان 871 شمسی) در شهر هرات در گذشت.
میرزا محمّدعلی صائب تبریزی در حدود سال ۱۰۰۰ هجری در تبریز زاده شد.خانواده وی بنا به سیاست شاه عباس اول در دوره ی صفوی از تبریز به اصفهان نقل مکان کردند و در آنجا ساکن شدند.
اشعار صائب غالباً شامل غزل است که در کنار آن می توان به قصیده وشمارمحدودی مثنوی و تعداد انگشت شماری قطعه اشاره کرد.صائب تبریزی شاعری کثیرالشعر بود، تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت تخمین زده اند.
در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملکالشعرایی شاه عباس دوم درآمد.
گفته می شود صائب سبکی را به کمال رسانید که چند قرن بعد از آن به نام سبک هندی یاد می شود.از ویژگی های شعری وی می توان به نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازیهای ظریف و معنی های بیگانه و باریک در شعر وی و همچنین استقلال معنایی ابیات غزلی وی به گونه ای که توانسته چندین موضوع را در یک غزل بیان کند اشاره کرد.
وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در محلی به نام باغ تکیه واقع در اصفهان و در کنار زایندهرود به خاک سپرده شد.
فَریدالدین ابوحامِد محمد بن ابراهیم کدکنی نیشابوری نامور به عطّار نِیشابوری در سال 540 هجری قمری مصادف با 1146 میلادی در کد کن متولد شد.نوشته های عطار شامل مثنوی و نثر هستند.
در شعر هایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کردهاست. نام پدر عطّار ابراهیم کدکنی(با کنیهٔ ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.وی در دارو سازی متبحر بوده و به درمان و دارو سازی می پرداخته .
در عرفان از جایگاه ویژه ای بر خوردار بود به گونه ای که مولوی نیز در وصف وی می فرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
(هفت شهر عشق یا هفت وادیمراحلی است که سالک جهت سلوک معنوی باید آنها را طی کند(نقل از ویکی پدیا))
درباره به پشت پا زدن عطار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشهگیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستانهای زیادی گفته شدهاست. مشهورترین این داستانها، آنست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که نمایان است این است که عطار پس از این جریان مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری میگردد و تا پایان عمر (حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش همسخن گشته و به گردآوری داستانهای صوفیه و اهل سلوک پرداختهاست.
آثار عطار شامل:اسرار نامه،الهی نامه،منطق الطیر،مصیبت نامه،مختارنامه،تذکرة الاولیاء ودیوان اشعار می باشد.
عطار در سال 1221 میلادی در شادیاخ واقع در نیشابور به دست سربازی مغول کشته شد.
جلالالدین محمد بلخی (محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی) در ششم ربیع الاول سال 604 قمری در بلخ به دنیا آمد.پدر وی ازبزرگان صوفی بوده که پیشینه ای دیرین در عرفان و سلوک داشته.
وی دارای القابی همچون:«جلالالدین»،«مولانا خداوندگار»در طول حیات بوده است و در غرب او را با نام ((رومی)) می شناختند.القابی همچون «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی»ظاهراً بعد از در گذشت وی به او نسبت داده می شوند.مولانا در نوزده سالگی با ((گوهر خاتون)) ازدواج کرد و در سن 24 سالگی پدر خویش را از دست داد و سپس مریدان از او در خواست کردند که جانشین پدرش شود و اینگونه جلال الدین پا به وادی طریقت نهاد.
مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمس الدین محمد بن مالک در روز 26جمادی الاخر 642 نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این 30 سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است.
حدود شصت تا هفت هزار بیت او فارسی است و خطبهها و نامهها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند) او نیز به فارسی میباشد. و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از دویست بیت به زبانهای یونانی/ترکی(اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.
مولانا، پس از مدتها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه پنج جمادی الاخر۶۷۲ هجری قمری درگذشت.
از آثار او میتوان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه(مجالس هفتگانه) اشاره کرد.
(با تلخص از ویکی پدیا)
مثنوی(دفتر اول،بخشی ازمثنوی اعتراض مریدان از خلوت وزیر):
حسرت و زاری گه بیماری است وقت بیماری همه بیداری است
آن زمان که می شوی بیمار تـــو می کنی از جزم اسغفار تـــو
می نماید بر تو زشـــــــــــتی گنه می کنی نیت که بآزیم بــه ره
عهدو پیمان می کن که بعد از این جز کار طاعت نبودم کار گزیـــــن
پس یقین گشت که این بیماری تُرا می ببخشد هوش و بیداری تــو را
پس بدان این اصل را ای اصل جوی هر که را دردست او بُرده ست بو
هر که او بیدارتـــر پر دردتـــــــــــر هر که او آگاه تر رخ زردتر
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی متخلص به ((حافظ)) در اوایل قرن هشتم هجری (برابر با قرن 14 میلادی) زاده شد.
اشعار حافظ شامل غزل،قصیده،قطعه،مثنوی و رباعی است و در علوم ادبی به ویژه علوم فقهی و الهی (حافظ قرآن با چهارده روایت گوناگون) جایگاه رفیعی داشته است.
از ویژگی های اشعار حافظ(که بیشتر می توان آن را غزلیات دانست) می توان به:پر مغزی،چند پهلویی(ایهام)،دشواری در معنا،تعبیر پذیری،عشق و سیر عرفانی آن اشاره کرد.
وی یکی از بزرگترین غزل سرایان ایران به شمار می رود که اشعارش زمان و مکان را درهم نوردیده و هر خواننده ای را مجذوب خویش می سازد.گوته، دانشمند، سخنور و نابغه ی بزرگ آلمان،شخصی که از او به عنوان یکی از ارکان ادبیات اروپا یاد می شود ((دیوان غربی و شرقی))خود را تحت تاثیر ((دیوان حافظ)) و فصل دوم آن را تحت عنوان ((حافظنامه)) می سراید.بد نیست بدانید که نیچه نیز از کسانی است که به گونه ای از حافظ الگو گرفته.
حافظ نیز از شاعران بزرگی همچون سعدی،خواجوی کرمانی و... الهام گرفته که در اشعارش گویای این تعبیر هستند و بر خلاف سعدی هرگز از شیراز به مقصدی دیگر سفر نکرده است.علاقه شدید او به شیراز نیز به حدی بوده که در وصف شهر شیراز اشعاری حاکی از ستایش آن سروده:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش خداوندا نگه دار از زوالش
و در جایگاه مقایسه ای:
اگرچه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
حافظ در سال 792 هجری زندگی خاکی را ترک گفت و در زادگاهش شیراز که اکنون به عنوان حافظیه از آن یاد می شود به خاک سپرده شد.
اشعار:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
»»»»»»
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله (شیخ مصلحالدین مشرف بن عبدالله) مشهور به سعدی شیرازی در حدود سالهای ۵۸۵ یا ۶۰۶متولد شد .سعدی پدر خود را در خرد سالی از دست داد و جوانیش را با تهیدستی،فقر و سختی گذرانید.
او پس ار تحصیلات مقدماتی در شیراز به بغداد رفت و در حوزه ی علمیه ی آنجا شروع به دانش اندوزی نمود.پس از به اتمام رسیدن دوره تحصیلش بغداد را ترک کرد اما چون فارس به سبب تاخت و تاز مغولان نا امن تصور می شد به سفر هایی رو کرد که 30 سال از عمر وی را صرف کرد.سعدی در این طول مسافرتش به کشور هایی همچون مصر،شام،عراق،حجاز و به نقلی از فلسطین،هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، آذربایجان، یمن ،آسایی میانی و آفریقای شمالی دیدن کرد و تجربیات گران بهایی به دست آورد.
سعدی بین سال های 604 - 600هجری در شیراز در گذشت.
آثار به جا مانده از سعدی عبارتند از:
1)بوستان(شعر،نظم و در باب اخلاق)
2)گلستان(به نثر،نثر مسجع)
3)مواعظ(شامل چند اثر)
4)دیوان اشعار
5)رسائل(مجموعه چند اثر)
6)هزلیات
شعر:
بنی آدم اعضاء یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
(این شعر بر در سازان ملل نوشته شده)
»»»»»»»»
سجع:
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب
غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری معروف به عُمَر خَیّام نیشابوری(ریاضیدان،ستاره شناس،فیلسوف و شاعرِ رباعی سرا) در 28 اردیبهشت 427 خورشیدی و همزمان با دوره ی سلطنت سلجوقیان متولد شد.
از مهمترین آثار او می توان به بازنگری و اصلاح گاهشمار (تقویم) ایرانی در دوره خواجه نظام الملک وزیر فرهیخته ملک شاه سلجوقی و آثار بسیاری در زمینه ریاضیات اشاره کرد.
وی آثار دیگری در زمینه هایی چون موسیقی نیز دارد. خیام در 12 آذر ماه سال 510 خورشیدی در زادگاهش نیشابور زندگی فانی را وداع گفت.
سرد،تنها،بی کس،آشفته،بی قرار،بی خواب،پر درد،در دل آتشی که خاموشی ندارد و سیاهی که پایان نمی پذیرد.سکوتی ابدی در فریاد به آسمان برخاسته،به جیغ به ضجه رسیده.
همه هاله ای کوچک از درون من .به ظاهر جوانی شاداب و در باطن پیرِ فرتوتِ در هم شکسته.
واژگان ِکی توانسته اند به تنهایی ژرفای احساسات را در یابند؟چه رسد که قطره ای از اقیانوس پر تلاطم آن را به تصویر کِشند.
موسیقی در کنار (واژگان) با آن همه عظمتش عذر تقصیر آورده به عجز خود اعتراف می کند،تا سر انجام از ژرفای وجودم از روحم در آن دمیدم تا نگاره ای بنگارد با مرکب ازل تا جاودان بماند تا ابد.
نمی دانم،نمی دانم اگر قلم نبود تا رگبار احساسم را بر آن جاری و اگر ساز نبود تا خروش فریادم را نمایان سازم چه می شد؟!
هزاران هزار تکه شده روح خسته ام و این چه دردیست که پایانی ندارد.
در میان جمع . همیشه تنها بودن. این نهایت درد است،به جز پُر دردان انگشت شماری دوست واقعی ندارم.مردم، همه در اطراف من اما گویی به زبان دیگری سخن می گویم که آن را نمی فهمند.
من دردی را که دیدن ،شناختن،هستی و حقیقت را به من بنماید را با آغوش باز می پذیرم چرا که رنگ من آسمان است در شب تار تا جلوه کند ستارگان را سیاهی آن و روشن سازد کوره راهی را به نور مهتاب.
دردی را که هزار بار من را کُشته و زنده کند ،روح در هم شکسته ام را بی افسارتر ،نفس بریده ام را سردتر،چشم پر اشکم را خونین تر و صدای فریادم را بلندتر کند،بسی بهتر از آرامشی است که چون حیوانی مرا به نفهمی وا دارد و خوشحالی که من را از خود بی خبر سازد.
در میان دیگران به ظاهر خنده به لب دارم گویی که از من بی غم تر و آسوده تر نیست.شاید از وجودم مجلسی گرم و خنده بر لبان حاضرین جاری شود امامن هاله ایم از نهایت انزوا که جز قلمش و کاغذ عریانی که بر آن جمله ای بنویسد و برای خویش بخواند کسی را ندارد.نمی دانم شاید خدا هم مرا فراموش کرده یا آنقدر پر مشغله است که به این موجود خاکی اعتنایی ندارد.(شاید هم به حدی افکارم را نا پخته می داند که به آن لبخند می زند همان گونه که خود به برخی از تصورات پیشینم می نگرم.)
به امید آن که در کابوس امشب کور سویی از اراده و باریکه ای از حقیقت را در یابم.
از نظر ریشه شناسی واژگانی گوتیک هم معنا با واژه بربری (وحشی) که رفته رفته توانست معنای دیگری را القا کند.
گوتیک سبک هنری قرون وسطایی است که در نیمه ی دوم قرن دوازدهم میلادی درفرانسه رشد و سپس به سایر کشور های اروپایی منتقل شد.در اواخر قرن چهاردهم دیوان عالی هنر گوتیک بین المللی شروع به رشدکرد و تا اواخر قرن پانزدهم به این روند ادامه داد.
نقاشی که بتوان آن را گوتیک نامید تا حدود سال 1200 یا حتی 50 سال پس به وجود آمدن مجسمه سازی و معماری گوتیک پدیدار نشد.
در آتن(یونان) می توان گواهی نامه رانندگی را اگر تصور شود راننده اتومبیلی بد لباس پوشیده یا به حمام نرفته را ضبط کرد.!!!(پلیس بیچاره از بیکاری چکار کنه؟باید یه همچین قوانینی باشه که بشه دو نفر را جریمه کرد یا نه؟.یکم ازما یاد بگیرد دوتا چراغ قرمز رد کن .از طرف مخالف یه زیر گذر یطرفه با سرعت 200 کیلومتر برو داخل بعد دستت را بذار رو بوق ول هم نکن اگر که تونل باشه که دیگه حرف نداره.فعلا مشغول بشین بقیشو بعداً میگم.)
در انگلستان کُشتی گرفتن با گاو میش تعلیم ندیده بر خلاف قانونه.(عجب پهلونایی دارن زیر 500 کیلو براشون اُفت داره)
تونالیسم ریشه در در سبک فرانسوی باربیزُون و تاکیدی بر عناصری همچون جَو و سایه دارد.تونالیسم از تکنیکی شاخص با به کار گیری ارزش میانی رنگ ها، به گونه ای که در تقابل با وضوح زیاد و پرنگی شدیداست، استفاده می کند.نتیجه این امر ظاهر نکردنِ تاثیرات کلی است به این معنا که اشکال تونالیست هرگز کاملاً آشکار نیست.
سادگی،عدم وضوح،حضور انفرادی اشکال(طراح ها)در سکوتی وادار کننده به تفکر،و یکدستی یکپارچه به علاوه فاکتور هایی همچون مناظر دلپذیر و روشن در حضور پشت زمینه ای مه آلود که با نور ماه روشن شده از مشخصه های اصلی تونالیسم هستند.
اوایل قرن نوزدهم میلادی در فرانسه نقاشی مناظر به تنگی توسط ظریف طبعانِ محافظ کارِ آکادمیِ فرانسه احاطه شده بود. نقاشان و مجسمه سازان شدیداً تحت سنت نئو کلاسیک به منظور تقلید از هنر رنُسانس و عهد عتیق مورد تعلیم قرار می گرفتند.از طرفی به دلیل سلسله مراتبی که آکادمی در مورد موضوعات تاریخی پذیرفته بود اجازه نقاشی صِرف (خالص) طبیعت داده نمی شد و در بهترین حالت نقاشان تنها اجازه کشیدن نقاشی ایده آل منظره ای را داشتندکه که از شعر های باستانی پیروی می کرد.
این جنبش ایتالیایی در سال 1917 و توسط Carlo Carrà وGiorgio de Chirico به وجود آمد واژه Metaphysical (ماوراءالطبیعه) که به وسیله چیریکو مطرح شد هسته و مرکزیت سروده ها و اشعار جنبش متافیزیک را به خود اختصاص داد.
De Stijl،ترجمه ادبی این کلمه ((سبک، the style)) جریانی هنری بود که توسط تئو وَن دئوسبورگ( Theo van Deosburg )در سال 1917 ابداع شد.
هدف این گروه دست یابی به اصول نوینِ ظرافت طبعی و زیباگرایی هنری بود. هنرمندان جنبش De Stijl هنر را به دیده ی مجموعه ای از دستیابی ها و زبانی فراسوی فرهنگ جغرافیایی و سیاسی، می نگریدند.
اینجا به همه کسایی که قلم و نویسندگی ,آگاهی و علم,موسیقی و ساز ,هنر و احساس , و در یک جمله ;اخلاق آدمیت را دوست دارند و برای رشد آن کمک می کنند, تعلق داره.
بشر از دوره ی غار نشینی می فهمیده که زندگی زمانی مفهوم داره که در تعامل با یگدیگر کار کنند. بی شک این برای کسی که در عصر ارتباطات و تکنولوژی در حال زندگیه پوشیده نیست پس,حتما اگر کوچکترین ایده یا پیشنهادی برای بهتر شدن وب یا مطلبی برای گفتن داریدمن را در جریان بگذارید تا به اسم خود شما در اینجا ثبت بشه.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
تا الان سی و یک سبک از هنر زیبای نقاشی را در حد آشنایی برای علاقهمندان به این هنر در وب قرار داده شده امیدوارم که مفید واقع شود.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
هنری که نتونه حرف و اندیشه ،درد و رنج، خوشحالی و شادی،اشک و خنده،نفرت یا عشق مردمش را بیان کنه هنر نیست یه همچنین چیزی را باید گذاشت در کوزه آبشُ خورد.با سری جدید ، ادبیات(شعر.داستان.رمان.طنز و نقدها)با ما همراه باشید.مطالب شاید بعضاً صرفا ًاجتماعی به نظر بیاند اما از چهار چوب هنر آن ها را نمی توان خط زد.