hamsaz

هنر,احساس,شعر,موسیقی,زبان,متن.جهانی به جنس انسانیت.


ملک الشعرای بهار

 

محمدتقی بهار در شانزدهم آبان ۱۲۶۵ ه‍. ش.  در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیده‌سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند٬ بود.  مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. می‌گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.

بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می‌خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریبا او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.

اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقه‌ای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در سن ۱۸ سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی به صف مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.

آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقاله‌ها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رساله‌های تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمه‌های متون پهلوی، سبک‌شناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را در برمی‌گیرد.

مهم‌ترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامهٔ عمر او نیز به شمار می‌رود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل می‌کند که می‌خواسته‌است سروده‌های خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاک‌نویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.

در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشده‌است. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود «زبان کهن‌ترین آثار نثر فارسی» به سبک‌شناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمرده‌است.

بهار بخشی از سبک‌شناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار ۱۳۲۹ برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند. اما تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرین‌کوب در وصف سبک‌شناسی شعر بهار می‌نویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح آن نیست.

بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن درس سبک‌شناسی نثر، نکات دستوری تازه‌ای بیان می‌کرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبک‌شناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.

مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامهٔ فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران‌نامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقاله‌ها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژه‌شناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.


آثار بهار: 
 
1- دیوان اشعار، که شامل قصیده، ترکیب بند، ترجیع بند، مسمط، مثنوی، غزل  و قطعه  است.
2- سبک شناسی، در سه جلد در باره سبک نوشته های منثور فارسی است.
3- تاریخ احزاب سیاسی.
4- تصحیح برخی از متون کهن، مانند: تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی.
5- انتشار روزنامه و مجلاتی که در شرح احوالش از آنها نام برده شد.

منبع:
ویکی پدیا.http://daneshnameh.roshd.ir
 

 

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:ملک الشعرای, بهار,مسمط,مثنوی,تاریخ سیستان ,مجمل التواریخ ,تاریخ بلعمی, | موضوع: <-PostCategory-> |

شـیـــــخ بــهــــائـی

 

بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملیمعروف به شیخ بهائی از دانشمندان بنام عهد شاه عباس صفوی در 8 اسفند 925 خورسیدی در بلعبک(از نواحی شام) متولد شد ودر ۱۳ سالگی همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد.وی در فلسفه،منطق،هیئت و ریاضیات تبحر داشت و در حدود 95 کتاب و رساله از او در سیاست,حدیث،ریاضی،اخلاق،نجوم،عرفان،فقه،مهندسی،هنر و فیزیک بر جای مانده است.

به پاس خدمات وی به علم ستارهشناسی،یونسکو سال 2009 را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد.از جمله شاگردانی که وی تربیت کرده می توان به صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا اشاره کرد.

بهائی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم می‌شده‌است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات،غزلیات و رباعیات است.وی در غزل به شیوه فخر الدین عراقی و حافظ،در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است.
ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد وتصوف و عرفان است. بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده‌است به بهائی ثابت نیست. ازمثنوّیات معروف شیخ در زبان فارسی می‌توان از اینها نام برد:
نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز (بر وزن مثنوی مولوی) در این اثر ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده‌است.
نان و پنیر (بر وزن مثنوی مولوی) نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی از نظر محتوا و زبان.
شیر و شکر (اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک). شیر و شکر بسیار جذاب است و با وجود مختصر بودن (۱۶۱ بیت در کلیات چاپ نفیسی و ۱۴۱ بیت در کشکول) سرشار از معارف و مواعظ حکمی با لحنی حماسی است.
مثنوی‌هایی مانندنان و خرما،شیخ ابوالحشم و رموز اسم اعظم را نیز منسوب بدو دانسته اند.

»»»»»»
غزلیات:
آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند   از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند
دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسله   و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند
چون رشته‌ی ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر   یک رشته از زنار خود، بر خرقه‌ی من دوختند
یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق   دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند
در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟   کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند

مثنوی:
ای داده خلاصه‌ی عمر به باد   وی گشته به لهو و لعب، دلشاد
ای مست ز جام هوا و هوس   دیگر ز شراب معاصی بس
تا چند روی به ره عاطل   یک بار بخوان زهق الباطل
زین بیش خطیه پناه مباش   مرغابی بحر گناه مباش
از توبه بشوی گناه و خطا   وز توبه بجوی نوال و عطا
گر تو برسی به نعیم مقیم   وز توبه رهی، ز عذاب الیم
توبه، در صلح بود بارب   این در می‌کوب، به صد یارب
نومید مباش ز عفوالله   ای مجرم عاصی نامه سیاه
گرچه گنه تو ز عد بیش است   عفو و کرمش از حد بیش است
عفو ازلی که برون ز حد است   خواهان گناه فزون ز عد است
لیکن چندان، در جرم مپیچ   کامکان صلح نماند هیچ
تا چند کنی ای شیخ کبار   توبه تلقین بهائی زار
کو توبه‌ی روز به شب شکند   وین توبه به روز دگر فکند
عمرش بگذشت، به لیت و عسی   وز توبه‌ی صبح، شکست مسا
ای ساقی دلکش فرخ فال   دارم ز حیات، هزار ملال

منابع:با تخلص از ویکی پدیا،سایت گنجور و جس جو

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:شیخ بهائی,بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی,صفوی ,ملاصدرا ,نان و حلوا,نان و پنیر,سوانح, هوس,سفر الحجاز ,شیر و شکر,خرما,شیخ ابوالحشم ,رموز اسم اعظم,هوا ,لعو و لعب,, | موضوع: <-PostCategory-> |

بیدل دهلوی

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس یا برلاس، متخلص به بیدل دهلوی، فرزند میرزا عبدالخالق در سال1054‍. ق. در ساحل جنوبی رودخانهٔ «گنگ» در شهر عظیم‌آباد پتنه (هند) پا به هستی نهاد.وی اصالتاً از ترکان جغتایی بود

عبدالقادر" هنگامی که هنوز بیش از چهار سال و نیم نداشت پدرش را از دست داد و در سایه سرپرستی و تربیت عمویش "میرزا قلندر" قرار گرفت.
او به مکتب رفت و در زمانی کوتاه قرائت قرآن کریم را ختم کرد.

بعد از مدتی کوتاه عبدالقادر مادر خود را نیز از دست داد و به توصیه "میرزا قلندر" که خود از صوفیان بود. مکتب و مدرسه را رها کرد و مستقیماً تحت آموزش معنوی وی قرار گرفت.

میرزا قلندر معتقد بود که اگر علم و دانش وسیله کشف حجاب برای رسیدن به حق نباشد خود تبدیل به بزرگترین حجابها در راه حق می گردد و جز ضلالت و گمراهی نتیجه ای نخواهد داشت.

"عبدالقادر" در کنار وی با مبانی تصوف آشنا شد. از همان روزها عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق می سرود و چون بر حفظ و پنهان کردن راز عشقش به حق اصرار داشت "رمزی" تخلص می کرد تا این که بنا به گفتهٔ یکی از شاگردانش هنگام مطالعهٔ گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بی نشان چه جوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را به «بیدل» تغییر داد.

در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده‌است.در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندی به‌شمار می‌آید.

بیدل به‌روز پنج‌شنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه‍. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش تعیین کرده بود، دفن گردید. پژوهش‌های بعدی توسط استاد سید محمد داؤد الحسینی، همه متفق و گواه بر آن‌اند، که عظام بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در قریهٔ خواجه رواش کابل می‌باشد.

 

منابع:http://daneshnameh.roshd.ir، ویکی پدیا،گنجور

 

از بیدل غیر از دیوان غزلیات آثار ارزشمند دیگری در دست است که مهمترین آنها عبارتند از:

1- مثنوی عرفان
2- مثنوی محیط اعظم
3- مثنوی طور معرفت
4- مثنوی طلسم حیرت
5- رباعیات
6- چهار عنصر (زندگینامه خود نوشت شاعر)
7- رقعات
8- نکات

»»»»»

رباعی:

بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیست   بی رنگ و بو، بهار جز مبهم نیست
عالم به وجود من و تو موجود است   گر موج و حباب نیست، دریا هم نیست
تا در کف نیستی عنانم دادند   از کشمکش جهان امانم دادند
چون شمع، سراغ عافیت می‌جستم   زیر قدم خویش نشانم دادند

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:بیدل دهلوی,عبدالقادر,میرزا قلندر,هنو,هندوستان,کابل,افغانستان,دیوان غزلیات ,مثنوی عرفان,مثنوی طور معرفت,مثنوی طلسم حیرت,چهار عنصر ,نکات,رباعیات,مثنوی محیط اعظم,رقعات,, | موضوع: <-PostCategory-> |

امیر خسرو دهلوی

 حکیم ابوالحسن یَمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی گوی در سال 651هجری در پتیالی واقع در هندوستان متولد شد.او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی(زادهٔ ۶۴۹ – درگذشتهٔ ۷۳۷ هجری قمری) بودند.
امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود وی در اوایل حال به «سلطانی» سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

                                               
خسرو از نژادترک‌ و هندی بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود.امیرخسرو مانند پدرش که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلال الدین فیروزشاه جای داشت و لقب امیری گرفت.می‌توان سبک وی را(( طلیعهٔ سبک هندی)) به شمار آورد.
 

شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به‌خصوص ابداعات و نوآوری‌های امیرخسرو پیروی کرده‌اند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آن‌ها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشق‌انگیز سبک او را تقلید کرده‌اند. با توجه به بعضی از غزل‌های حافظ، مشخص می‌شود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بوده‌است. آورده‌اند که جامی بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بوده‌است که به پای او برسد. وی از موسیقی نیز بهرمند بوده و از موسیقیدانان مشهور زمان خود به شمار می‌رفته است.امیر خسرو دهلوی در سال 725 هجری در دهلی در گذشت.

آثار وی شامل:

دیوان اشعار امیرخسرو مشتمل بر پنج قسمت است:

  • تحفةالصغر
  • وسط‌الحیوة
  • غرةالکمال
  • بقیهٔ نقیه
  • نهایةالکمال

امیرخسرو به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید او خمسه‌ای ساخته‌است:

  • مطلع‌الانوار: بر وزن و شیوه مخزن‌الأسرار
  • خسرو و شیرین
  • مجنون و لیلی
  • آیینه اسکندری: بر وزن و شیوه اسکندرنامه
  • هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر

امیرخسرو دارای تصنیف‌ها و منظومه‌های دیگری نیز به شرح زیر است:

  • قران‌السعدین
  • نه سپهر
  • مفتاح‌الفتوح
  • مثنوی خضرخان و دولرانی: عشق‌های خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات

اشعار زیر را هم بدو نسبت داده‌اند:

  • قصیده شکوائیه
  • ماتم غم
  • آینه‌داری دل

»»»»»
اشعار:

قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!   سخنی بگوی و از لب شکری نمای مارا
سخنی چو گوهر تر صدف لب تو دارد   سخن صدف رها کن گهری نمای مارا
منم اندرین تمنا که بینم ازتو مویی   چو صبا خرامش کن کمری نمای مارا
ز خیال طره‌ی تو چو شب ! ست روز عمرم   بکر شمه خنده‌یی زن سحرنمای مارا
بزبان خویش گفتی که گذر کنم بکویت   مگذر ز گفته‌ی خود گذری مای ما را
چو منت هزار عاشق بودای صنم ولیکن   بهمه جان چو خسرو دگری نمای مارا

»»»»»
 

ای باد برقع برفگن آن روی آتش‌ناک را   وی دیده گر صفرا کنم آبی بزن این خاک را
ریزی تو خون برآستان من شویم از اشک روان   که آلوده دیده چون توان آن آستان پاک را
زان غمزه عزم کین مکن تاراج عقل و دین مکن   تاراج دین تلقین مکن آن هندوی بی باک را
تا شمع حسن افروختی پروانه وارم سوختی   پرده دری آموختی آن امن صد چاک را
جانم چو رفت از تن برون و صلم چه کار آید کنون   این زهر بگذشت از فسون ضایع مکن تریاک را
گویی بر آمد گاه خواب اندر دل شب آفتاب   آندم کز آه صبح تاب آتش زنم افلاک را
خسرو کدامین خس بود کز شور عشق از پس بود   یک ذره آتش بس بود صد خرمن خاشاک را

منابع: jasjoo.comسایت گنجور و با تخلص از ویکی پدیا

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:امیر خسرو دهلوی,مطلع‌الانوار,خسرو و شیرین,مجنون و لیلی,آیینه اسکندری,هشت بهشت,قصیده شکوائیه,هشت,قران‌السعدین,, | موضوع: <-PostCategory-> |

باباطاهر

  باباطاهر معروف به باباطاهر عریان در سال 326 خورشیدی در همدان متولد شد.وی هم دوره با زمان حکومت طغرل بیگ سلجوقی بوده است.

در بعضی از کتب صوفیه ، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است . نامش طاهر و باطنش طاهرتر و منزه تر از نامش ، شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد ، عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است. کلمه عریان که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد.

خواهر وی بی بی فاطمه نیز در مسلک درویشان به میزان وی دارای احترام بوده است.

با دقت كردن در رباعيات او مي توان به برخي از احوال او پي برد. به عنوان مثال او در اين رباعي فرموده است: "نصيحت بشنو از پور فريدون كه شعله از تنور سرد نايو"، متوجه مي شويم كه نام پدر او فريدون بوده است .

آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره بابا طاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده‌است. در دوران حکومت رضا خان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.

از جمله آثار او می توان به :

ترانه و دوبیتی های وی (به زبان لری)،دو قطعه و چند غزل و مجمع القصار (عقايد عرفاني را در علم و معرفت و عبادت بيان كرده است)به زبان عربی که دو بخش عقاید عرفا وصوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی را شامل می شود اشاره کرد.

»»»»»»»»»»»»»»

دو بیتی:

اگر دستم رسد بر چرخ گردون   از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت   یکی را نان جو آلوده در خون

»»»

یکی درد و یکی درمان پسندد   یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران   پسندم آنچه را جانان پسندد
»»»

اگر دل دلبری دلبر کدامی   وگر دلبر دلی دل را چه نامی
دل و دلبر بهم آمیته وینم   ندانم دل که و دلبر کدامی

»»»

زدست دیده و دل هر دو فریاد   که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد   زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

منابع:ویکی پدیا،mashaheer.net،جاسجو،راسخون و  http://www.rkac.com/people/babataher.htm

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:باباطاهر,باباطاهرعریان,بی بی فاطمه ,فریدون,رضا,رضاشاه,پهلوی,همدان,دوبیتی,رباعی,ارامگاه,سلجوقی,دل,دلبر,لری,, | موضوع: <-PostCategory-> |

خواجوی کرمانی

 کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی»و((نخلبند))بین سال های ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری در کرمان زاده شد.او لقب هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است

در سنین جوانی سفر های طولانی خود را به حجاز و شام ،ری، عراق ، مصر و شیراز شروع کرد . در سال 736 به ایران بازگشت و به اصفهان رفت . بعد از چندی به کرمان و سپس به شیراز نقل مکان کرد و تحت حمایت خاندان اینجو روزگار میگذرانید .

 

 شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است.مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحا بیان می شود اما در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تاثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است.
او در شعر به سبک سنایی غزلسرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه سرایی داشته باشد.خواجو را وابسته به سلسله مرشدیه می دانند.
او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می دانند.طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ایان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است.

وی در حدود سال 753 هجری گذشت.مقبره ی وی در دروازه قرآن شیراز واقع شده است.
از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموما متفاوت می باشند.بیشتر این آثار منظوم هستند.

آثار خواجو کرمانی شامل:
دیوان اشعار : شامل قصاید و غزلیات ، رباعیات و ترجیعات بوده و به دوقسمت صنایع الکمال و بدایع الجمال تقسیم شده است که در صنایع الکمال قصیده هایی در نعت امیر المومنین علی آمده است

مجموعه ای از اشعار به نام مفاتی القلوب و مصابیح القلوب
به نام امیر مبارزالدین

شش مثنوی : به پیروی از مثنوی های نظامی و فردوسی و سنایی دارد

سام نامه : به تقلید از شاهنامه فردوسی و موضوع آن ماجراهای عشقی و شرح جنگ های سام نریمان است

گل و نوروز : به تقلید از خسرو و شیرین نظامی درباره عشق شاهزاده ایرانی به نام نوروز با گل دختر پاداه روم است . سرانجام این عشق وصال است و حاصل پیوند نوروز و گا قباد است که به جای پدر بر تخت سلطنت می نشیند
روضة الانوار : مانند مخزن الاسرار نظامی سروده است . در بیست مقاله و در هر مقاله از اخلاق و عرفان سخن گفته است
همای و همایون : داستان عشق همایون با همای دختر فغفور چین

کمال نامه : منظومه ای عرفانی است در دوازده باب بر وزن سیر العباد سنایی

گوهر نامه : درباره ی موضوعات عرفانی و صوفیانه به نام امیر مبارزالدین در 2022 بیت سروده است

 آثار منثور :
رساله ی البادیه : مناظره نمد و بوریا
رساله ی سبع المثانی : مناظره شمشیر و قلم
رساله ی مناظره شمس و سحاب
»»»»»»»»
غزل:


این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا   چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا
گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند   گو بده باده درین حجله که سورست اینجا
موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز   منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا
اگر آن نور تجلیست که من می‌بینم   روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا
آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر   ظاهر آنست که در عین ظهورست اینجا
یار هم غایب و هم حاضر و چون درنگری   خالی از غیبت و عاری ز حضورست اینجا
سخن از خرقه و سجاده چه گوئی خواجو   جام می نوش که از صومعه دورست اینجا

 

منابع:بر گرفته از ویکی پدیا،http://www.persian-man.ir/senior/poets/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/،جاسجو.

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:خواجوی کرمانی,گوهر نامه,کمال نامه,همای ,همایون,همای و همایون,روضة الانوار,,شش مثنوی,سام ,نایع الکمال, حجله,رساله,گل,نوروز,, | موضوع: <-PostCategory-> |

حکیم سنایی

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی معروف به حکیم سنایی در نیمه دوم قرن پنجم هجری در شهر غزنه واقع در افغانستان کنونی به دنیا آمد.

او‌ در آغاز جوانی،‌ شاعری‌ درباری‌ و مداح‌ مسعود بن‌ ابراهیم‌ غزنوی‌ و بهرام‌ شاه‌ بن‌ مسعود بود. ولی‌ بعد‌ از سفر به‌ خراسان‌ و اقامت‌ چند ساله‌ در این‌ شهر‌ و نشست و برخاست با مشایخ‌ تصوف،‌ در منش، دیدگاه و سمت‌گیری اجتماعی وی دگرگونی ژرفی پدید آمد. از دربار بریده و به دادخواهی مردم برخاست، بر شریعت مداران و زاهدان ریایی شوریده و به عرفان عاشقانه روی آورد.

به‌ نقد اجتماعی و طرح اندیشه‌های عرفان عاشقانه پرداخت. درباره‌ی دگرگونی درونی و رویكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه افسانه‏های گوناگونی را ساخته و روایت كرده‌اند كه یكی از شیرین‌ترین افسانه‌ها را جامی در نفحات‏الانس این گونه روایت كرده است: «سلطان محمود سبكتكین در فصل زمستان به عزیمت گرفتن بعضی از دیار كفار از غزنین بیرون آمده بود و سنایی در مدح وی قصیده‏ای گفته بود. می‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن كه رسید، از یكی از مجذوبان و محبوبان، آوازی شنید كه با ساقی خود می‏گفت : «پر كن قدحی به كوری محمودك سبكتكین تا بخورم

ساقی گفت: «محمود مرد غازی است و پادشاه اسلام
گفت: «بس مردكی ناخشنود است. آنچه در تحت حكم وی درآمده است، در حیز ضبط نه درآورده می‏رود تا مملكت دیگر بگیرد
یك قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پركن قدحی دیگر به كوری سناییك شاعر!»                                                      
ساقی گفت: «سنایی مردی فاضل و لطیف است
گفت: «اگر وی لطیف طبع بودی به كاری مشغول بودی كه وی را به كار آمدی. گزافی چند در كاغذی نوشته كه به هیچ كار وی نمی‏آید و نمی‏داند كه وی را برای چه كار آفریده‏اند
سنایی چون آن بشنید، حال بر وی متغیر گشت و به تنبیه آن لای خوار از مستی غفلت هوشیار شد و پای در راه نهاد و به سلوك مشغول شد».
 
سنایی در عصر خودش یک شاعر نوگرا بود. بیشتر پژوهنده‌گان او را پایه گذار شعر عرفانی می دانند. کاری که او آغاز کرد، با عطار نیشابوری تداوم یافت و در شعر جلال الدین محمد بلخی به اوج خود رسید.
شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. درون‌مایه‌ی بیش‌تر قصاید او در نكوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و شریعت‌مداران درباری و حكام ستم‌گر كه هر كدام توجیه‏گر كار دیگری هستند، بی‏پروا می‏ستیزد و از بیان حقیقت عریان كه تلخ و گزنده نیز می‏باشد، هراسی به دل راه نمی‌دهد. البته وی از عافیت طلبی و تن به هر خواری دادن و دِرَم طلبی مردم نیز شکایت می‌کند.وی در اواسط قرن هفتم هجری در گذشت.
 
  • حدیقة‌الحقیقه و شریعه الطریقه: این منظومه که در قالب مثنوی سروده شده است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهی‌نامه سنایی نیز خوانده‌اند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ هجری قمری پایان یافته است.
  • طریق‌التحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقة‌الحقیقه سروده شده است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ه.ق سه سال بعد از اتمام حدیقة‌الحقیقه، تمام شده است.
  • سیرالعباد الی المعاد: شامل هفتصد بیت است و در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده است. سنایی آن را در سرخس سروده است.
  • کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبه‌نامه نیز گفته‌اند.
  • عشق‌نامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده است.
  • عقل‌نامه: منظومه‌ای است که در سبک و وزن عشق‌نامه در قالب مثنوی سروده شده است.
  • مکاتیب: نوشته‌ها و نامه‌هایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد می‌شود.

»»»»»»»»»»»»»

آراست جهاندار دگرباره جهان را   چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد   خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را   کاید حسد از تازگیش تازه جوان را
هر روز جهان خوشتر از آنست چو هر شب   رضوان بگشاید همه درهای جنان را
گویی که هوا غالیه آمیخت بخروار   پر کرد از آن غالیه‌ها غالیه‌دان را
گنجی که به هر کنج نهان بود ز قارون   از خاک برآورد مر آن گنج نهان را
ابری که همی برف ببارید ببرید   شد غرقه‌ی بحری که ندید ایچ کران را
آن ابر درر بار ز دریا که برآید   پر کرده ز در و درم و دانه دهان را
از بس که ببارید به آب اندر لولو   چون لولو تر کرد همه آب روان را
رنجی که همی باد فزاید ز بزیدن   بر ما بوزید از قبل راحت جان را
کوه آن تل کافور بدل کرد به سیفور   شادی روان داد مر آن شاد روان را
بر کوه از آن توده‌ی کافور گرانبار   خورشید سبک کرد مر آن بار گران را
خاکی که همه ژاله ستد از دهن ابر   تا بر کند آن لاله‌ی خوش خفته ستان را
چندان ز هوا ژاله ببارید بدو ابر   تا لاله ستان کرد همه لاله ستان را
از رنگ گل و لاله کنون باز بنفشه   چون نیل شود خیره کند گوهر کان را

»»»»»»»»»»»»»»»

غم خوردن این جهان فانی هوس است             از هستی ما به نیستی یک نفس است

نیکویی کن اگر ترا دست‌رس است                  کین عالم، یادگار بسیار کس است

 

منابع:با تخلص از ویکی پدیا، مردان پارس (http://www.persian-man.ir/senior/poets) و سایت های جاسجو و گنجور.

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب: حکیم سنایی,sanaee,sanai,هستی,کس,یادگار,غزنوی,صوفی,مردم,هوس,ژاله,لاله,حدیقة‌الحقیقه,طریق‌التحقیق,سیرالعباد الی المعاد,عقل‌نامه,مکاتیب,لطیف,یادگار, | موضوع: <-PostCategory-> |

نظامی

جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی ،شاعر ایرانی تبار و پارسی گوی  در(حدود) سال 537 هجری قمری مصادف با قرن 12 میلادی در شهر گنجه واقع در جمهوری آذربایجان کنونی متولد شد.

نظامی همه عمر خود را درگنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان به سی فرسنگی گنجه رفت .نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد.اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.

نظامی گرچه شاعری داستان‌سراست و بیشتر به داستان‌های عاشقانه و یا به قول خود وی به «هوسنامه»ها پرداخته‌است، ولی او شاعری است حکیم و اندیشه‌ور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصه‌ها و هوسنامه‌هایش نکاتی عمیق نهفته‌است، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنوی‌هایش خواسته‌است تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:

هر چه در نظم او ز نیک و بد است   همه رمز و اشارت خرد است
هر یک افسانه‌ای جداگانه   خانهٔ گنج شد نه افسانه

 

 نظامی از لحاظ سبک و سخنوری از فخرالدین اسعد گرگانی بهره برده‌است و پاره ای از داستانهایش نیز بر گرفته از شاهنامه فردوسی می باشد. وی از فنون حکمت و علوم عقلی و نقلی و طب و ریاضی و موسیقی بهره‌ای کامل داشته و از علمای فلسفه و حکمت به شمار می‌آمده است.

از جمله آثار نظامی می توان به :مخزن الاسرار در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت،خسرو و شیرین،لیلی و مجنون،هفت پیکر(که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)در سرگذشت بهرام گور،و اسکندرنامه اشاره کرد.

نظامی در فاصلهٔ سال‌های 602 تا 612 درگنجه  درگذشت(به قولی در سال 608) و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است.

»»»»»»»»»»»

بسم‌الله الرحمن الرحیم   هست کلید در گنج حکیم
فاتحه فکرت و ختم سخن   نام خدایست بر او ختم کن
پیش وجود همه آیندگان   بیش بقای همه پایندگان
سابقه سالار جهان قدم   مرسله پیوند گلوی قلم
پرده گشای فلک پرده‌دار   پردگی پرده شناسان کار
مبدع هر چشمه که جودیش هست   مخترع هر چه وجودیش هست
لعل طراز کمر آفتاب   حله گر خاک و حلی بند آب
پرورش‌آموز درون پروران   روز برآرنده روزی خوران
مهره کش رشته باریک عقل   روشنی دیده تاریک عقل
داغ نه ناصیه داران پاک   تاج ده تخت نشینان خاک
خام کن پخته تدبیرها   عذر پذیرنده تقصیرها
شحنه غوغای هراسندگان   چشمه تدبیر شناسندگان
اول و آخر بوجود و صفات   هست کن و نیست کن کاینات
با جبروتش که دو عالم کمست   اول ما آخر ما یکدمست
کیست درین دیر گه دیر پای   کو لمن الملک زند جز خدای


 منابع:تخلص از ویکی پدیا،جاسجو و سایت گنجور

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف,نظامی,گنج,هوس,افسانه,هوسنامه,گنجوی,شهر,اشعار نظامی,مخزن الاسرار ,لیلی و مجنون,هفت پیکر,ویکی پدیا,wiki pedia,گنجه,اسکندر نامه,خداوند,ایرانی,پارسی,, | موضوع: <-PostCategory-> |

حکیم ابوالقاسم فردوسی

 حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی بزرگترین شاعر پارسی گویِ ایران در سال 319 شمسی(329 هجری قمری -940 میلادی )در در یکی از توابع توس (طبران و به گفته ی برخی پاژ )واقع در خراسان چشم به جهان گشود.

بر اساس اشاراتی که فردوسی در اشعارش کرده وی دهقان زاده بوده است. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد.

هم‌چنین از شاهنامه این گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی  و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی  آشنا بوده‌است. آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونه ای جنبش نوزایی بود که شاعران و نویسندگان بسیاری در طول دو قرن سوم و چهارم با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را در مقابل زبان عربی پایدار نگاه داشتند و فردوسی با الهام گرفتن از این جریان پا به این ورطه نهاد.

دوران کودکی فردوسی در زمان شاهان ادب دوست پارسی،سامانیان سپری شد.

 

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسهٔ ملی ایرانیان و نیز بزرگ‌ترین سند هویت ایشان است و آن را قرآن عجم نیز نام نهاده‌اند.

شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت . سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره می‌گوید:

بسی رنج بردم درین سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی می‌باشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال 370 هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال384 هجری (برابر با372 خورشیدی) با این بیت‌ها به انجام رساند:

سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد   به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار   به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید.

تنها سروده‌ای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامه‌است فردوسی سعی در بازگشت آيین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. که  با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسي  تلاش بسياري كرد تا به ايرانيان، هویت راستين شان را یادآور شوند. وی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند.

پس از رویکار آمدن حکومت غزنویان فردوسی  با اين تصور كه سلطان محمود، قدر او را خواهد دانست، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخي گفته اند که به سبب بدگويی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقيقت، ايمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنايی کرد.

وی در حدود سال 397 شمسی  در توس جان به جان آفرین سپرد.

»»»»»»

از آغاز باید که دانی درست   سر مایه​ی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید   بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایه​ی گوهران این چهار   برآورده بی​رنج و بی​روزگار
یکی آتشی برشده تابناک   میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید   ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود   ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند   ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته   ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو   شگفتی نماینده​ی نوبه​نو
ابرده و دو هفت شد کدخدای   گرفتند هر یک سزاوار جای
در بخشش و دادن آمد پدید   ببخشید دانا چنان چون سزید
فلکها یک اندر دگر بسته شد   بجنبید چون کار پیوسته شد
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ   زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه آبها بر دمید   سر رستنی سوی بالا کشید
زمین را بلندی نبد جایگاه   یکی مرکزی تیره بود و سیاه

منابع:rahpoo.com(مريم فودازی).jasjoo.com و با تخلص از ویکی پدیا

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:حکیم ابوالقاسم فردوسی,حکیم, ابوالقاسم, فردوسی,افسانه,شاهنامه,پهلوی,پارسی,توس,خراسان,کهن,چشم,سده,چهارم,پنجم,سامانیان,سامانی,غزنویان,غزنوی,سپندارمذ,یزد گرد,خلیفه, | موضوع: <-PostCategory-> |

جامی

 

 

 

نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی در سال ۸۱۷ هجری قمری(24 آبان 793 شمسی) در خرگرد جام از توابع خراسان متولد شد. وی به  خاتم‌الشعرا، ابوالبرکات و دشتی ملقب بوده است .جامی علاوه بر شعر سرودن  ،ادیب،صوفی و موسیقی دان نیز بود.

وی در سیزده سالگی همراه پدرش به  هرات رفت و در آن دیار سُکنا گزید، سپس  وارد مدرسه نظامیه هرات شد و در آنجا به کسب علم و ادب پرداخت.جامی  قسمت عمده حیاتش را نیز در همان جاسپری کرد و از آن زمان به جامی شهرت یافت.

وی در شعر ابتدا دشتی تخلص می‌کرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جامی ذکر کرده‌است.

جامی علوم متداول زمان خود را همچون صرف ونحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات ، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر را  به خوبی آموخت.در این دوره بود که جامی با تصوف  آشنا و مجذوب آن شد به‌ طوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی در آمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه‍ ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه دانش دوست تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.

جامی به افتادگی و گشاده‌رویی معروف بود و با اینکه زندگی‌ای بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمی‌گفت با این وجود شاهان و امیران همواره به او ارادت می‌ورزیدند و خود را مرید او می‌دانستند.

از جامی بیش از چهل اثر و تألیف سودمند و گرانبها به نثر همچون:بهارستان،رساله وحدت وجود،شرح مثنوی،نفحات الاُنس و منشآت به جا مانده وی  دیوان خود را به بخشی سه گانه که به نظم(شعر) و به تقلید از امیر خسرو دهلوی با عنوان های فاتحة الشباب (دوران جوانی) واسطة العقد(اواسط زندگی) و خاتمة الحیات (اواخر حیات) تقسیم بندی کرد ،  معروفترین اثر  او هفت مثنوی به نام “هفت اورنگ” است.

جامی سرانجام در سن 81 سالگی در۱۷ محرم ۸۹۸ ه‍ ق( 27 آبان 871 شمسی) در شهر هرات  در گذشت.

»»»»»»»»»»

در حمد و ستایش(اورنگ پنج):

 

به نام آنکه نامش حرز جان‌هاست   ثنایش جوهر تیغ زبان‌هاست
زبان در کام، کام از نام او یافت   نم از سرچشمه‌ی انعام او یافت
خرد را زو نموده دم به دم روی   هزاران نکته‌ی باریک چون موی
فلک را انجمن‌افروز از انجم   زمین را زیب انجم ده به مردم
مرتب‌ساز سقف چرخ دایر   فراز چار دیوار عناصر
قصب‌باف عروسان بهاری   قیام‌آموز سرو جویباری
بلندی‌بخش هر همت‌بلندی   به پستی‌افکن هر خودپسندی
گناه آمرز رندان قدح‌خوار   به طاعت‌گیر پیران ریاکار
انیس خلوت شب‌زنده‌داران   رفیق روز در محنت‌گذاران
ز بحر لطف او ابر بهاری   کند خار و سمن را آبیاری
وجودش آن فروزان آفتاب است   که ذره ذره از وی نوریاب است
ز بام آسمان تا مرکز خاک   اگر صد پی به پای وهم و ادراک،
فرود آییم یا بالا شتابیم   ز حکمش ذره‌ای بیرون نیاییم

»»»»»»»»

(اورنگ سوم):

زنده‌دلی از صف افسردگان   رفت به همسایگی مردگان
پشت ملالت به عمارات کرد   روی ارادت به مزارات کرد
حرف فنا خواند ز هر لوح خاک   روح بقا جست ز هر روح پاک
گشتی ازین سگ‌منشان، تیزتگ   همچو تک آهوی وحشی ز سگ
کارشناسی پی تفتیش حال   کرد از او بر سر راهی سال
کاینهمه از زنده رمیدن چراست؟   رخت سوی مرده کشیدن چراست؟
گفت: «بلندان به مغاک اندرند   پاک نهادان ته خاک اندرند
مرده دلان‌اند به روی زمین   بهر چه با مرده شوم همنشین؟
همدمی مرده، دهد مردگی   صحبت افسرده‌دل، افسردگی
زیر گل آنان که پراگنده‌اند   گرچه به تن مرده، به جان زنده‌اند»
جامی، از این مرده‌دلان گوشه‌گیر!   گوش به خود دار و، ز خود توشه‌گیر!
هر چه درین دایره بیرون توست   گام سعایت زده در خون توست

منابع:jasjoo.com و با تخلص از ویکی پدیا

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:جامی,عبد الرّحمن ,نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد , دشتی,خاتم‌الشعرا,هرات,مرید,نقشبندی,سمرقند, نظامیه ,مدرسه,بهارستان,رساله,وحدت,فاتحة الشباب, واسطة العقد,هفت اورنگ,جان,زنده,مرده,خاک,الغ بیگ,مدح,سجع,عارف,صوفی,اثر,شرح,نفحات الانس,منشآت,, | موضوع: <-PostCategory-> |

صائب تبریزی

 میرزا محمّدعلی صائب تبریزی در حدود سال ۱۰۰۰ هجری در تبریز زاده شد.خانواده وی بنا به سیاست شاه عباس اول در دوره ی صفوی از تبریز به اصفهان نقل مکان کردند و در آنجا ساکن شدند.

اشعار صائب غالباً شامل غزل است که در کنار آن می توان به قصیده وشمارمحدودی مثنوی و تعداد انگشت شماری قطعه اشاره کرد.صائب تبریزی شاعری کثیرالشعر بود، تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت تخمین زده اند.

 در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس دوم درآمد.

گفته می شود صائب سبکی را به کمال رسانید که چند قرن بعد از آن به نام سبک هندی یاد می شود.از ویژگی های شعری وی می توان به نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازیهای ظریف و معنی های بیگانه و باریک در شعر وی و همچنین  استقلال معنایی ابیات غزلی وی به گونه ای که توانسته چندین موضوع را در یک غزل بیان کند اشاره کرد.

وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در  محلی به نام باغ تکیه واقع در اصفهان و در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.

 

غزلیات:


ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا   حلقه‌ی بیرون این دنیای باطل کن مرا
وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است   پای خواب آلوده‌ی دامان منزل کن مرا
رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست   گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن   گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا
جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل   بعد ازین صائب سراغ از گوشه‌ی دل کن مرا

»»»»»»»»
 


از زمین اوج گرفته است غباری که مراست   ایمن از سیلی موج است کناری که مراست
چشم پوشیده‌ام از هر چه درین عالم هست   چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟
کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام   گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست
جان غربت زده را زود به پابوس وطن   می‌رساند نفس برق سواری که مراست
نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را   بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست
می‌کنم خوش دل خود را به تمنای وصال   سایه‌ی مرغ هوایی است شکاری که مراست
نیست در عالم ایجاد، فضایی صائب   که نفس راست کند مشت غباری که مراست


منابع:ganjoor.net،ویکی پدیا.jasjoo.com
 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:صائب تبریزی,دیوان,تبریز,اصفهان,شاه,عباس,صفوی,هند,سبک هندی,غزل,قصیده,قطعه,ملک الشعرا,زاینده رود,استقلال,معنا,تکیه,باغ تکیه,ابیات,بیت,ساقی,دیوانه,نفس,آب,خاک,سنگ,فضا,عالم,وطن,مشت, | موضوع: <-PostCategory-> |

عطار نیشابوری

 فَریدالدین ابوحامِد محمد بن ابراهیم کدکنی نیشابوری نامور به عطّار نِیشابوری در سال 540 هجری قمری مصادف با 1146 میلادی در کد کن متولد شد.نوشته های  عطار شامل مثنوی و نثر هستند. 

 در شعر هایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. نام پدر عطّار ابراهیم کدکنی(با کنیهٔ ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.وی در دارو سازی متبحر بوده و به درمان و دارو سازی می پرداخته .

 

 

در  عرفان از جایگاه ویژه ای بر خوردار بود به گونه ای که مولوی نیز در وصف وی می فرماید:

هفت شهر عشق را عطار گشت    ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

(هفت شهر عشق یا هفت وادی مراحلی است که سالک جهت سلوک معنوی  باید آنها را طی کند(نقل از ویکی پدیا))

درباره به پشت پا زدن عطار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه‌گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان‌های زیادی گفته شده‌است. مشهورترین این داستان‌ها، آن‌ست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که نمایان است این است که عطار پس از این جریان مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می‌گردد و تا پایان عمر (حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم‌سخن گشته و به گردآوری داستان‌های صوفیه و اهل سلوک پرداخته‌است.

آثار عطار  شامل:اسرار نامه،الهی نامه،منطق الطیر،مصیبت نامه،مختارنامه،تذکرة الاولیاء ودیوان اشعار می باشد.

عطار در سال 1221 میلادی در شادیاخ واقع در نیشابور به دست سربازی مغول کشته شد.

»»»»»»»»

ملت عشق از همه دینها جداست   عاشقان را ملت و مذهب خداست

»»»»»»»»»»»
عشق جز بخشش خدایی نیست   این به سلطانی و گدایی نیست
هر که او برنخیزد از سر سر   عشق را با وی آشنایی نیست
عشق وقف است بر دل پر درد   وقف در شرع ما بهایی نیست
هر که را باز عشق صید کند   بازش از چنگ او رهایی نیست
کار آن کس که عاشقی ورزد   به جز از عین بی نوایی نیست
چون رسیدم به نزد آن معشوق   کار جز عیش و دلگشایی نیست
هرچه عطار گوید از سر عشق   به یقین دان که جز عطایی نیست


 

منبع:ویکی پدیا ,jasjoo.com

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:عطار نیشابوری ,نامه,الهی نامه,منطق الطیر,مصیبت نامه,مختارنامه,تذکرة الاولیاء ,دیوان اشعار,مغول,مثنوی,نثر,نیشابور,صوفی,سلوک,نوشته,اثر,عارف,داروساز,عشق , | موضوع: <-PostCategory-> |

جلال‌الدین محمد بلخی(مولانا-مولوی)

 جلال‌الدین محمد بلخی (محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی) در ششم ربیع الاول سال 604 قمری در بلخ به دنیا آمد.پدر وی ازبزرگان صوفی بوده که پیشینه ای دیرین در عرفان و سلوک داشته. 

وی دارای القابی همچون:«جلال‌الدین»،«مولانا خداوندگار»در طول حیات بوده است و در غرب او را با نام ((رومی))  می شناختند.القابی همچون «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی»ظاهراً بعد از در گذشت وی به او نسبت داده می شوند.مولانا در نوزده سالگی با ((گوهر خاتون)) ازدواج کرد و در سن 24 سالگی پدر خویش را از دست داد و سپس مریدان از او در خواست کردند که جانشین پدرش شود و اینگونه جلال الدین پا به وادی طریقت نهاد.

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس الدین محمد بن مالک در  روز  26  جمادی الاخر 642 نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این 30 سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است.

حدود شصت تا هفت هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها‌ و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند) او نیز به فارسی میباشد. و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از دویست بیت به زبانهای یونانی/ترکی(اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.

مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه پنج جمادی الاخر۶۷۲ هجری قمری درگذشت.

 

از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه(مجالس هفتگانه) اشاره کرد.

 

(با تلخص از ویکی پدیا)

 مثنوی(دفتر اول،بخشی ازمثنوی اعتراض مریدان از خلوت وزیر):

حسرت و زاری گه بیماری است                          وقت بیماری همه بیداری است

 

 

آن زمان که می شوی بیمار تـــو                          می کنی از جزم اسغفار تـــو

می نماید بر تو زشـــــــــــتی گنه                           می کنی نیت که بآزیم بــه ره

عهدو پیمان می کن که بعد از این                         جز کار طاعت نبودم کار گزیـــــن

پس یقین گشت که این بیماری تُرا                         می ببخشد هوش و بیداری تــو را

 

پس بدان این  اصل را ای اصل جوی       هر که را دردست او بُرده ست بو 

 هر که او بیدارتـــر پر دردتـــــــــــر            هر که او آگاه تر رخ زردتر    

 

 
 
 
 
 
 

 

 

 

 

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب: مولوی,مولانا,بلخی,تصوف,مرید,مثنوی,معنوی,شمس,تبریزی,یونانی,عربی,ترکی,پارسی, هر که او بیدارتر پر دردتر ,هر که او آگاه تر رخ زردتر ,, | موضوع: <-PostCategory-> |

حافظ شیرازی

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی متخلص به ((حافظ)) در اوایل قرن هشتم هجری (برابر با قرن 14 میلادی) زاده شد.

اشعار حافظ شامل غزل،قصیده،قطعه،مثنوی و رباعی است و در علوم ادبی به ویژه علوم فقهی و الهی (حافظ قرآن با چهارده روایت گوناگون) جایگاه رفیعی داشته است.

از ویژگی های اشعار حافظ(که بیشتر می توان آن را غزلیات دانست) می توان به:پر مغزی،چند پهلویی(ایهام)،دشواری در معنا،تعبیر پذیری،عشق و سیر عرفانی آن اشاره کرد.

وی یکی از بزرگترین غزل سرایان ایران به شمار می رود که اشعارش زمان و مکان را درهم نوردیده و هر خواننده ای را مجذوب خویش می سازد.گوته، دانشمند، سخنور و نابغه ی بزرگ آلمان،شخصی  که از او به عنوان یکی از ارکان  ادبیات اروپا یاد می شود ((دیوان غربی و شرقی))خود را تحت تاثیر ((دیوان حافظ)) و فصل دوم آن را تحت عنوان ((حافظنامه)) می سراید.بد نیست بدانید که نیچه نیز از کسانی است که به گونه ای از حافظ الگو گرفته.

حافظ نیز از شاعران بزرگی همچون سعدی،خواجوی کرمانی و... الهام گرفته که در اشعارش گویای این تعبیر هستند و بر خلاف سعدی هرگز از شیراز به مقصدی دیگر سفر نکرده است.علاقه شدید او به شیراز نیز به حدی بوده که در وصف شهر شیراز اشعاری حاکی از ستایش آن سروده:

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش      خداوندا نگه دار از زوالش

و در جایگاه مقایسه ای:

اگرچه زنده رود آب حیات است   ولی شیراز ما از اصفهان به
 

 

حافظ در سال 792 هجری زندگی خاکی را ترک گفت و در زادگاهش شیراز که اکنون به عنوان حافظیه از آن یاد می شود به خاک سپرده شد.

اشعار:

 

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر              ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 
 

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون        روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

 

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم          کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

 

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش    است  عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

 

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد         زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

 

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی              آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

 

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش             رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 

»»»»»»

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند              گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت               با من راه نشین باده مستانه زدند

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید                 قرعه کار به نام من دیوانه زدند

 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه         چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد           صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

 

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع    آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

 

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب     تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:حافظ,گوته,نیچه,شعر,غزل,قصیده ,رباعیات,سعدی,حافظ خواجه کرمانی,الهی,فقهی,روایت,غرب,شرق,فال حافظ,کس,عشق,میلادی, ,, | موضوع: <-PostCategory-> |

سعدی شیرازی

 

ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله (شیخ مصلح‌الدین مشرف بن عبدالله) مشهور به سعدی شیرازی در حدود سال‌های ۵۸۵ یا ۶۰۶متولد شد .سعدی پدر خود را در خرد سالی از دست داد و جوانیش را با تهیدستی،فقر و سختی گذرانید.

او پس ار تحصیلات مقدماتی در شیراز به بغداد رفت و در حوزه ی علمیه ی آنجا شروع به دانش اندوزی نمود.پس از به اتمام رسیدن دوره تحصیلش بغداد را ترک کرد اما چون فارس به سبب تاخت و تاز مغولان نا امن تصور می شد به سفر هایی رو کرد که 30 سال از عمر وی را صرف کرد.سعدی در این طول مسافرتش به کشور هایی همچون مصر،شام،عراق،حجاز و به نقلی از فلسطین،هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، آذربایجان، یمن ،آسایی میانی و آفریقای شمالی دیدن کرد و تجربیات گران بهایی به دست آورد.

سعدی بین سال های 604 - 600هجری در شیراز در گذشت.

آثار به جا مانده از سعدی عبارتند از:

1)بوستان(شعر،نظم و در باب اخلاق)

2)گلستان(به نثر،نثر مسجع)

3)مواعظ(شامل چند اثر)

4)دیوان اشعار

5)رسائل(مجموعه چند اثر)

6)هزلیات

شعر:

بنی آدم اعضاء یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
(این شعر بر در سازان ملل نوشته شده)

»»»»»»»»

سجع:

منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب

از دست و زبان که برآید

کز عهده شکرش به در آید

 

اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور

بنده همان به که ز تقصیر خویش

عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

کس نتواند که به جای آورد

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:سعدی,شیراز,بوستانوگلستان,در ,سازمان,ملل,فقر,جوانی,پدر,مرگ,شعر,سجع,منت,عزوجل,درگاه,خدا,, | موضوع: <-PostCategory-> |

عُمَر خَیام نیشابوری

غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری معروف به عُمَر خَیّام نیشابوری(ریاضیدان،ستاره شناس،فیلسوف و شاعرِ رباعی سرا) در 28 اردیبهشت 427 خورشیدی و همزمان با دوره ی سلطنت سلجوقیان متولد شد.

از مهمترین آثار او می توان به بازنگری و اصلاح گاهشمار (تقویم) ایرانی در دوره خواجه نظام الملک وزیر فرهیخته ملک شاه سلجوقی و آثار بسیاری در زمینه ریاضیات اشاره کرد.

وی آثار دیگری در زمینه هایی چون موسیقی نیز دارد. خیام در 12 آذر ماه سال 510 خورشیدی در زادگاهش نیشابور زندگی فانی را وداع گفت.

»»»»»»»

بر گزیده چند رباعی از حکیم عمر خیام:

گر می نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله دستان را

تو غره بدان نشو که مِی می نخوری

صد لقمه خوری که می غلام است آن را

»»»»»»

بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد

وز خوردن آدمی زمین سیر نشد

مغرور بدانی که نخورده ست ترا

تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد

»»»»»»

از کوزه گری کوزه خریدم باری

آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری

شاهی بودم که جام زرینم بود

اکنون شده ام کوزه هر خماری

»»»»»»

شیخی به زن فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پا بستی

گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم

آیا تو چنان که می نمایی هستی 
 

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:شیخ,کوزه,عمر,خیم,نیشابور,سخن,کوزه,می,شراب,فلک,چرخ,جام,شاه,زر,غلام,لقمه,نان,حکیم,سلجوقی,خورشیدی,گاهشمار,فاحش,تقویم,نظام الملک,خواجه,موسیقی,فیلسوف,omar,khayyam,ستاره,, | موضوع: <-PostCategory-> |

به رنگ آسمان

 

سرد،تنها،بی کس،آشفته،بی قرار،بی خواب،پر درد،در دل آتشی که خاموشی ندارد و سیاهی که پایان نمی پذیرد.سکوتی ابدی در فریاد به آسمان برخاسته،به جیغ به ضجه رسیده.

همه هاله ای کوچک از درون من .به ظاهر جوانی شاداب و در باطن پیرِ فرتوتِ در هم شکسته.

واژگان ِکی توانسته اند به تنهایی ژرفای احساسات را در یابند؟چه رسد که قطره ای از اقیانوس پر تلاطم آن را به تصویر کِشند.

موسیقی در کنار (واژگان) با آن همه عظمتش عذر تقصیر آورده به عجز خود اعتراف می کند،تا سر انجام از ژرفای وجودم از روحم در آن دمیدم تا نگاره ای بنگارد با مرکب ازل تا جاودان بماند تا ابد.

نمی دانم،نمی دانم اگر قلم نبود تا رگبار احساسم را بر آن جاری و اگر ساز نبود تا خروش فریادم را نمایان سازم چه می شد؟!

هزاران هزار تکه شده روح خسته ام و این چه دردیست که پایانی ندارد.

در میان جمع . همیشه تنها بودن. این نهایت درد است،به جز پُر دردان انگشت شماری دوست واقعی ندارم.مردم، همه در اطراف من اما گویی به زبان دیگری سخن می گویم که آن را نمی فهمند.

من دردی را که دیدن ،شناختن،هستی و حقیقت را به من بنماید را با آغوش باز می پذیرم چرا که رنگ من آسمان است در شب تار تا جلوه کند ستارگان را سیاهی آن و روشن سازد کوره راهی را به نور مهتاب.

دردی را که هزار بار من را کُشته و زنده کند ،روح در هم شکسته ام را بی افسارتر ،نفس بریده ام را سردتر،چشم پر اشکم را خونین تر و صدای فریادم را بلندتر کند،بسی بهتر از آرامشی است که چون حیوانی مرا به نفهمی وا دارد و خوشحالی که من را از خود بی خبر سازد.

در میان دیگران به ظاهر خنده به لب دارم گویی که از من بی غم تر و آسوده تر نیست.شاید از وجودم مجلسی گرم و خنده بر لبان حاضرین جاری شود امامن هاله ایم از نهایت انزوا که جز قلمش و کاغذ عریانی که بر آن جمله ای بنویسد و برای خویش بخواند کسی را ندارد.نمی دانم شاید خدا هم مرا فراموش کرده یا آنقدر پر مشغله است که به این موجود خاکی اعتنایی ندارد.(شاید هم به حدی افکارم را نا پخته می داند که به آن لبخند می زند همان گونه که خود به برخی از تصورات پیشینم می نگرم.)

به امید آن که در کابوس امشب کور سویی از اراده و باریکه ای از حقیقت را در یابم.

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:سرد,کس,جوان,وسیقی,هر,قلم,هستی,آغوش,روح,خسته,آسمان,ستاره,شاداب,جوان,درد,بی افسار,بی خبر,زنده,کشته,کابوس,شب,حقیقت,امید,روح,کاغذ,عریان,لبخند,خدا,مجلس,هزار,انگشت,, | موضوع: <-PostCategory-> |